آیه 10 سوره قصص
<<9 | آیه 10 سوره قصص | 11>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و مادر موسی دلش (از هر چیز جز یاد طفلش) فارغ شد (و به حدی غم و اندوه قلبش را فرا گرفت که) اگر نه ما دلش را بر جای نگاه داشتیم تا ایمانش بر قرار ماند نزدیک بود راز درونش را آشکار سازد.
و قلب مادر موسی [از هر چیز جز یاد فرزندش] تهی شد [و در اضطراب و نگرانی فرو رفت]. اگر قلبش را [با لطف خود] محکم و استوار نکرده بودیم تا از باورکنندگان وعده ما باشد، به درستی که نزدیک بود آن [حادثه پنهانی] را فاش کند،
و دل مادر موسى [از هر چيز، جز از فكر فرزند] تهى گشت. اگر قلبش را استوار نساخته بوديم تا از ايمانآورندگان باشد، چيزى نمانده بود كه آن [راز] را افشا كند.
مادر موسى را دل تهى شد. و اگر دلش را قوى نكرده بوديم كه از مؤمنان باشد، نزديك بود كه آن راز را فاش سازد.
(سرانجام) قلب مادر موسی از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهی گشت؛ و اگر دل او را (بوسیله ایمان و امید) محکم نکرده بودیم، نزدیک بود مطلب را افشا کند!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- ربطنا: ربط: بستن. «ربط الشيء ربطا: اوثقه و شدة» منظور از رَبَطْنا عَلى قَلْبِها آرام كردن و قوى و مطمئن كردن قلب است «الربط على القلب: الهام الصبر و تقويته».
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «10»
ودل مادر موسى (از هر چيز، جز فكر فرزند) تهى شد (و) اگر قلب او را استوار نساخته بوديم تا از ايمان آورندگان (به وعدهى ما باقى) بماند، همانا نزديك بود كه (به واسطه جزع وفزع) آن (راز) را افشا كند.
وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «11»
و (مادر موسى) بهخواهر او گفت: (صندوق حامل موسى را) دنبال كن پس او از دور وى را زير نظر داشت، در حالى كه (دشمنان) متوجّه نبودند (كه آنكه او را تعقيب مىكند خواهر موسى است و از اين تعقيب، چه هدفى دارد).
نکته ها
تفسير الميزان، آيهى «وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً» را با توجّه به سياق و ظاهر آيات قبل و بعد، چنين معنا نمودهاند: دلِ مادر موسى به واسطهى وحى الهى آرام گرفت و ديگر خوف و ترسى نداشت و اگر آن وعدهى الهى نبود، مادر موسى به سبب شدّت اضطراب، آن راز را افشا مىكرد.
مادر موسى بعد از آنكه فرزندش را در صندوقى گذارده و در دريا انداخت، به خواهر موسى مأموريّت داد تا مخفيانه اين جريان را پيگيرى كند. او نيز به دور از چشم مأموران حكومتى، صندوق را دنبال كرد تا اينكه از دريا نجات يافت و در دامان همسر فرعون قرار گرفت. او همچنان موسى را زير نظر داشت تا اينكه متوجّه شد درباريان فرعون به دنبال دايگانى
جلد 7 - صفحه 24
براى شيردادن به كودك هستند؛ امّا موسى هيچ سينهاى را نمىپذيرد، سرانجام خواهر موسى با طرح پيشنهاد دايگى مادرش و پذيرش دربار، مأموريّتش خاتمه يافت.
پیام ها
1- افشاى اسرار از نشانههاى سستى و ضعف ايمان است. «لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها»
2- آرامش دلها به دست خداست. «رَبَطْنا عَلى قَلْبِها»
3- از نشانههاى ايمان، آرامش خاطر ودل آرام است. رَبَطْنا ... لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
4- آنچه در نظر الهى مهمّ است، ايمان است و زن و مرد تفاوتى ندارند. «لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» در صورتى كه بايد مىفرمود: «مِنَ الْمُؤْمِناتِ»
5- زنان ودختران نيز بايد از تدبيرهاى لازم در مسائل اجتماعى برخوردار باشند. «قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ»
6- در امور حساسيّت برانگيز، كارها را به ديگران واگذار كنيم. «لِأُخْتِهِ» در ماجراى موسى عليه السلام حساسيّت بر روى مادر بيشتر بود و امكان داشت كه مطلب افشا گردد.
7- توكّل به خدا به معناى بىتفاوتى در مسائل نيست. با اينكه مادر موسى زن باايمانى بود، ولى باز هم دخترش را براى تعقيب ماجرا فرستاد. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ»
8- در برخورد با نظامهاى طاغوتى و خفقانآور، تعقيب ومراقبت امرى ضرورى است. «قُصِّيهِ»
9- براى حفظ اسرار، عادّىسازى در رفتار يك امر لازم است. «عَنْ جُنُبٍ» (خواهرموسى از دور صندوق برادر را زير نظر داشت، تا اين مراقبت بسيار عادّى باشد وسبب حساسيّت وتحريك دشمن نشود.)
10- مؤمن، مأموريّت خود را به دور از توجّه دشمن به انجام مىرساند. «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 25
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «10»
وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً: و گشت دل مادر موسى خالى از صبر و قرار، يعنى چون شنيد صندوق به دست فرعون افتاد بىصبر و قرار گشت. يا دل او
«1» كسى را به پسرى گرفتن.
«2» مجمع البيان، ج 4، ص 241.
جلد 10 - صفحه 107
فارغ شد از اندوه موسى به جهت شنيدن اينكه فرعون، موسى را به فرزندى برداشته.
و گويند چون مادر موسى او را در دريا افكند شيطان او را گفت: اين چه كار بود كه نمودى، اگر فرعون فرزند را مىكشت هر آينه بر صبر آن ثواب داشتى، اكنون او را در دريا انداختى و هلاك كردى، مستحق عقوبت گشتى. حق تعالى به او لطف فرموده اين اندوه را از دل او برداشت. إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ: به درستى كه نزديك شد كه از فرط اضطراب، يا از غايت شادى تبنّى او هر آينه آشكار كند امر موسى و قصه او را به آنكه گويد اين فرزند من است. لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها:
اگر نبود كه ببستيم و محكم كرديم دل او را به توفيق بر صبر و ثبات يا الهام، لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ: تا باشد او از ايمان آورندگان به وعده ما.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ «7» فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ «8» وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «9» وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «10» وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «11»
وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ «12» فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ «13»
ترجمه
و وحى كرديم بمادر موسى كه شير ده او را پس چون بترسى بر او پس بيندازش در دريا و مترس و اندوهگين مشو همانا ما باز گردانندهايم او را بسوى تو و گردانندهايم او را از فرستادگان
پس بر گرفتند او را كسان فرعون تا باشد براى آنها دشمن و اندوه همانا فرعون و هامان و لشگريان آن دو بودند خطاكاران
و گفت زن فرعون او روشنى چشم است براى من و تو نكشيد او را بسا باشد كه سود دهد ما را يا برگيريمش بفرزندى و آنها درك نميكردند
و گرديد دل مادر موسى بيتاب همانا نزديك بود كه آشكار كند او را اگر نه آن بود كه بند نهاده بوديم بر دل او تا باشد از گروندگان
و گفت بخواهر او كه برو از پى او پس ديدش از دور و آنها درك نميكردند
و حرام كرديم بر او شير دهندهها را از پيش پس گفت خواهرش آيا دلالت كنم شما را بر خانوادهئى كه نگهدارى و تربيت كنند او را براى شما و ايشان باشند براى او خير خواهان
پس باز گردانديم او را بسوى مادرش تا روشن شود چشم او و اندوهگين نباشد و بداند كه وعده خدا راست است ولى آنها بيشترشان نميدانستند.
تفسير
در آيات سابقه گوشزد شد كه فرعون شنيده بود از بنى اسرائيل پسرى بوجود مىآيد كه زوال سلطنتش بدست او خواهد بود و لذا پسران نوزاد آنها را ميگرفت و ميكشت براى آنكه در مقابل تقدير الهى تدبيرى نمايد و خداوند در اين مقام ميفرمايد كه ما الهام نموديم بمادر موسى عليه السّلام كه تا ميتوانى امر او را مخفى بدارى او را شير ده و چون بترسى از ظهور امر او و آشكار شدن وجودش پس او را در صندوقى بگذار و در رود نيل بينداز و نترس از غرق شدن
جلد 4 صفحه 174
و بزحمت افتادن او و محزون مشو از فراق و دورى او همانا ما او را بزودى بتو برميگردانيم و بعدا بمقام رسالت او را فائز خواهيم نمود و اوامر الهى را امتثال كرد و گرفتند صندوق را كسان فرعون و نتيجه و عاقبت كار آنها اين بود كه موسى عليه السّلام بوده باشد براى آنها دشمن و موجب حزن و اندوه چون فرعون و وزيرش هامان و لشگريان آنان مردمان خطاكارى بودند كه معصيت خدا را مينمودند و خدا ميخواست آنها را تنبيه فرمايد و حزن بضمّ حاء و سكون زاء نيز قرائت شده و هر دو يك معنى دارد و لام در ليكون ظاهرا براى تعليل و واقعا براى بيان عاقبت است مثل آنكه ميگويند بزائيد براى مردن و بسازيد براى خراب شدن لذا آنرا لام عاقبت ناميدهاند خداوند ميخواهد بفرمايد گرفتن آنها او را از آب مانند آن بود كه براى چنين غرضى انجام گرفته باشد و چون كسان فرعون صندوق را گرفتند و نزد او آوردند و طفل آشكار شد آسيه عيال او گفت اين كودك مايه دلخوشى و روشنى ديده ما است او را نكشيد چون علائم يمن و سعادت از چهره او مشهود و اميد بهره و نفع براى مادر او موجود است و اگر او را با ولادى براى خودمان قبول نمائيم سزاوار است چون ما اولاد نداريم و اين خوب طفلى است و آنها نميدانستند كه او چه خواهد كرد و دودمان آنها بدست او منقرض خواهد شد و خداوند محبّت او را بدل فرعون و آسيه انداخت و او را نگهدارى كردند در مجمع از ابن عباس ره نقل نموده كه چون آسيه گفت او مايه سرور ما است فرعون گفت مايه سرور تو است نه من و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود قسم بآنكس كه باو قسم ياد كرده ميشود اگر فرعون اقرار ميكرد كه مايه سرور او است چنانچه زنش اقرار كرد خداوند هدايت مينمود او را بوسيله او چنانچه هدايت نمود زنش را بآن وسيله ولى او اباء نمود براى شقاوتى كه خدا برايش مقدر فرموده بود و چون مادر حضرت موسى صندوق را شبانه در آب انداخت و امواج نيل آنرا از نظرش دور نمود يكمرتبه دلش خالى از همه چيز جز مهر موسى عليه السّلام شد و ميخواست صيحه بزند و سرّ خود را آشكار كند كه عنايت الهى شامل حال او گشت و محكم فرمود دل او را بياد وعده خود و بند كرد آنرا بريسمان وثوق و ايمان بانجاز آن تا از مؤمنين و مصدّقين و واثقين بصدق مواعيد الهى باشد چنانچه در اكمال
جلد 4 صفحه 175
از امام باقر عليه السّلام به اين معنى در ضمن بيان اين قصه تذكر داده شده است و بخواهر حضرت موسى دستور داد كه دنبال صندوق برود و خبر آنرا بياورد و او رفت و از دور يا كنار نگاه ميكرد بآن و كسان فرعون او را نمىشناختند و متوجه بمقصودش نبودند و خداوند پيش از اين واقعه ممنوع فرموده بود بر حضرت موسى شير خوردن از پستان زنان شيرده را چون مراضع جمع مرضعه يا جمع مرضع بمعناى رضاع است و مراد ممنوعيّت ارتضاع از مرضعات است نه حرمت تكليفى كه متظاهر است و لذا زنانى را كه اطفال آنها را فرعون كشته بود چون حاضر نمودند براى شير دادن پستان هيچ يك را حضرت قبول نفرمود پس خواهرش گفت آيا دلالت نمايم شما را بخانوادهئى كه كفالت نمايند او را براى شما يعنى ميخواهيد دايهئى بشما نشان دهم كه او را شير دهد از خانوادهئى كه بخوبى از عهده نگهدارى و تربيت او برآيند و آنها قبول كردند و مادر حضرت آمد و او پستانش را بخوبى گرفت و آنها خوشحال شدند و او را با حقوق كافى بمادرش مسترد داشتند كه شير دهد و براى آنها نگهدارى نمايد و او خوشحال شد بديدار فرزند و از حزن و الم فراق بيرون آمد و مشاهده نمود صدق وعده حق را و از علم اليقين بعين اليقين رسيد ولى بيشتر قبطيان يا مردم اين معرفت و علم را نداشتند و ندارند در جوامع روايت نموده كه چون خواهر حضرت گفت آن خانواده ناصح و مشفق باويند هامان گفت اين زن اين طفل و خانواده او را مىشناسد پس خواهرش گفت مرادم خير خواهان پادشاه بود و در سوره طه ضمن اين قصه حديث مفصلى از امام باقر عليه السّلام نقل شد كه مراجعه بآن موجب مزيد توضيح و تبيين اين آيات است.
جلد 4 صفحه 176
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ أَصبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسي فارِغاً إِن كادَت لَتُبدِي بِهِ لَو لا أَن رَبَطنا عَلي قَلبِها لِتَكُونَ مِنَ المُؤمِنِينَ «10»
و صبح كرد قلب مادر موسي فارغا از فكر موسي بيرون نميرفت اگر قلب او را محكم نكرده بوديم بوعده خود هر آينه نزديك بود که ظاهر كند که موسي بچه من است يا بناله يا امهاه يا تفتيش از حال موسي زيرا وعده الهي قلب او را محكم كرد و چشم براه بود که بچه كي باو برميگردد و در چه حالي برميگردد.
تنبيه: بغتة بنظرم آمد حال رباب مادر علي اصغر موقعي که ابي عبد اللّه او را برد بميدان اينکه مادر چشم براه بود که آيا ابي عبد اللّه بچه را سيراب برميگرداند يا تشنه بر ميگردد ولي گمان نميكرد که اينکه بچه را با گلوي دريده برميگرداند دارد عصر عاشورا چون ديدند دو بچه از تشنگي هلاك شدند و نميشود اينها را باين حالت عطش برد براي كوفه دستور داد آب دادند ناگاه ميان زنها حال رباب پريشان شد و صداي ناله او بلند شد عليا عليه زينب در مقام تسليت بر آمد عرض كرد پس از آنكه آب آشاميدم ديدم پستانهايم پر از شير شد.
وَ أَصبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسي در خبر است از حضرت صادق (ع) که فرمود سه روز گذشت و خبري از موسي نرسيد نميدانست فرزندش در كجا است و در چه حالت است آيا هنوز روي درياست
جلد 14 - صفحه 211
يا كسي او را التقاط كرده.
فارِغاً چند تفسير بر اينکه جمله كردهاند چون فارغ بمعني خاليست بعضي گفتند خالي بود قلب او از حزن بسبب اطمينان بوعده الهي يعني خيالش راحت بود بعضي گفتند يعني غير از ذكر موسي متوجه شيئي نبود بعضي گفتند فراموش كرده بود وحي الهي و وعده او را لكن مفاد اينکه جمله جواب كلمه:
إِن كادَت لَتُبدِي بِهِ لَو لا أَن رَبَطنا عَلي قَلبِها است و لو امتناعيه است يعني اگر ما بواسطه وحي باو وعده برگشتن باو نداده بوديم قلبش مضطرب بود و نزديك بود اظهار كند ولي چون قلبش محكم بود هيچ گونه اضطرابي نداشت و امر او را ظاهر نكرد و سرش اينست که:
لِتَكُونَ مِنَ المُؤمِنِينَ ايمان محكم داشت که البته باو برميگردد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 10)- بازگشت موسی به آغوش مادر: گفتیم مادر موسی (ع) فرزندش را به امواج نیل سپرد، اما بعد از این ماجرا توفانی شدید در قلب او وزیدن گرفت، نزدیک بود فریاد کشد و از جدایی فرزند ناله سر دهد اما لطف الهی به سراغ او آمد.
چنانکه قرآن میگوید: «قلب مادر موسی از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهی گشت، و اگر دل او را (به وسیله ایمان و امید) محکم نکرده بودیم، نزدیک بود این مطلب را افشا کند» (وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج8، ص: 9
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم